ستیز باعشق

 

 

ستیز باعشق

پاتو جایی گذاشتی که تمومش خونه و احساس

شکسته بس که دیواراش توی اعماق اون بلواس

تودورمیشی وهرلحظه برات چون ابر میبارم

همین کارای سادت رو ستیز با عشق مینامم

توآئینه شدی بامن ولی کارات غم انگیزه

تو میخندی به من وقتی داره اشکام میریزه

توی میدون جنگ نیستیم یکم بامن مدارا کن

تهی دسته دلت ازعشق  بیا و اون رو  دارا کن

به هر سازی که میخواستی برات هرطوری رقصیدم

تو اوج بی کسی هامم واس شادیت خندیدم

تو اما بی وفا بودی دلت چون برگ برگشت خورد

یکی اومد که با حیله تمام عشق برداشت برد

سحر تا شب شبو تا صبح  فقط قافیه میسازم

به بازیه خودم با عشق ببین چند هیچ میبازم

تورودیدم که چون آهو رمیدی وزدم  فریاد

ولی مغرور وبی احساس خودت رفتی پی صیاد

من اهل آسموم نیستم   پر پروازمو دادی

رهام کردی توی رویا خودت دنبال آزادی

 

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : چهار شنبه 15 آذر 1391برچسب:, | 19:1 | نویسنده : بهنام |